... آرشیو مطالب پست الکترونیک لينك rss عناوین مطالب وبلاگ تم دیزاینر
صفحه نخست
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 22 بازدید دیروز : 0 بازدید هفته : 22 بازدید ماه : 41 بازدید کل : 9495 تعداد مطالب : 120 تعداد نظرات : 0 تعداد آنلاین : 1
هميشه فكر ميكردم
خدا
من را نمي خواهد
و من.....
در نقطه مبدا َ
بر او
تحميل گرديدم.
كه او
از دست من
شاكيست
و مي خواهد بگيرد
انتقام خويش را
از اين تن خاكي.
و من
با بي محلي
داغ او را
تازه مي سازم
و مي مالم
قباي ژندهُ
رقيَتش بر خاك
و......
با فرياد مي گويم
خدايي ؟
باش.
از كبر و غرورت
سخت بيزارم
تو هستي را
براي
خود فروشي
كرده اي بر پا ؟
تو مي خواهي؟
خلائق،
با دهان باز و
چشمان پر از حيرت؟
بگويند:
اوه ..........
اين خالق
چه يكتا است و
بي همتا؟
ولي من
هيچ تحويلت نمي گيرم
و هرگز
زير بار
اين حماقت
تن نمي دارم .
هميشه فكر مي كردم
چرا ؟
دائم تو مي گويي؟
رحماني
جباري
ستاري
غفار.........؟
اگر
في الواقع هستي ؟
اين گفتن نمي خواهد .
چرا در بوق مي سازي ؟
چرا بر خويش مي نازي ؟
چرا دائم برايم پيك مي تازي؟
هميشه فكر مي كردم؟
چرا بنياد بت را
بر فنا دادي ؟
و با دست خليل ات
خانه بت را بنا كردي ؟
تو ميخواهي همه
چون اسب عصاري
به گرد ، خانه ات
چرخند.
تو مي خواهي
خودت را
لابلاي اين حماقت ها
بپا سازي.
بدان يا رب
دچار شهوت و
خود خواهي خويشي.
و من هر گز
چنين تن پوش را
بر تن
نمي پيچم.
نظرات شما عزیزان:
کد را وارد نمایید:
عکس شما
.:: Weblog Theme By : wWw.Theme-Designer.Com ::.